پرینت

۲۶ - انقلاب "سوسياليستی" و يا "ملّی- دموکراتيک"؟

انقلاب "سوسياليستی" و يا "ملّی- دموکراتيک"؟

انقلاب ملی- دموکراتيک در جوامع ماقبل سرمايه داری، انقلابی ماهيتا بورژوائی به رهبری خرده بورژوازی شهری و روستائی متّحد  با طبقهً کارگر و زحمتکشان است. طبقه کارگر و زحمتکشان آذربايجان زمانی به انقلاب سوسياليستی انديشيده و اقدام خواهند کرد که زمينهً مادّی آن آماده شود و زمينهً مذکور را انقلاب ملی - دموکراتيک آماده خواهد کردو به همين علّت است که طبقهً کارگر وزحمتکشان آذربايجان در پيروزی و تحقق کامل انقلاب ملی- دموکراتيک موجد پرولتاريای صنعتی (ماشين ساز و صنعتی کننده، اسلحه ساز و مسلّح کننده) نفع حياتی دارند.

جامعهً ماقبل سرمايه داری از خود پرولتای صنعتی ندارد که بورژوازی صنعتی هم داشته باشد. بورژوازی صنعتی جوامع ماقبل سرمايه داری نيز سنّتی است. يعنی از نوع کارگاهی (مانوفاکتوری) است که ماشين آلات اش را از امپرياليست های محدود و محصور کننده خريده و در بخش های غيرمفيد به امپرياليست های صادر کنندهً کالای توليدی و مصرفی و سرمايهً مالی - امپرياليستی به فعاليت توليدی می پردازد و بدين علّت نيازمند انقلاب صنعتی سرنوشت سازاست که موجد کارگر ماشين ساز و صنعتی کننده شده،و بازار را از دست کمپرادورهای آذربايجانی دلال امپرياليست های غارتگرو رقيب ناپرور، از دست تجار بزرگ آذربايجانی تبديل شده به ريده خور شوونيسم ملّت فارس غارتگر درآورده و ملّی کند. يعنی کليّهً سودهای حاصل از اقشار و طبقات استثمار شوندهً جامعه در خود جامعه انباشت شده و دراشکال مختلف و به نسبت های متفاوت مورد بهره برداری ارزش آفرينان خود نيز قرار بگيرد.

درجامعه ای که فاقد پرولتاريای صنعتی و بورژوازی صنعتی است، نه فقط لازم است که سرمايهً خرده بورژوازی خصوصی باقی مانده و جهت تبديل صنايع کارگاهی به صنايع ماشينی ازرقابت آزاد برخوردار شود، بلکه لازم است که سرمايه های بزرگ اجير کنندهً کارگران مثلا پست و تلگراف و راه آهن و بنادر و شيلات و نيروگاه های برق و معادن و امثال دولتی شده و بدست دولت خرده بورژوازی سپرده شود که دولت خرده بورژوازی را به بزرگترين بورژوازی صنعتی کننده و سرنوست ساز تبديل کردهو جای خالی را تا مدتی و بطور مشروط به کمپرادورهای ماهيتا مرتجع و صنايع استخراجی و مونتاژ امپرياليست های غارتگر و رقيب ناپرور بسپاردکه ناگزير از آن خواهد بود. زيرا با حلوا - حلوا گفتن دهن شيرين نميشود.

بعبارت ديگر، سوسياليسم يعنی اجتماعی کردن مالکيّت ابزار و وسايل توليدی نيروهای مولّدهً اجتماعی شده است.يعنی حلّ تضاد مضمون انقلابی با شکل ارتجاعی گشته و ترمز کننده(مالکيّت خصوصی) است که تا تحقّق انقلاب صنعتی در آذربايجان، شامل هيچ بخشی از آذربايجان فاقد پرولتاريای صنعتی نبوده است و نمیتواند باشد،مگر اينکه سرمايه داری دولتی را با سوسياليسم اشتباه گرفته و مرتکب اشتباهات مفيد به حال ارتجاع و ضدّ انقلاب شد که سرمايه دار دولتی لنينی و مائوئی و امثال را "سوسياليسم" ناميده و می نامند که جهان سوسياليسم برخود نديده را بدنام کنند که قصاصی قبل ازجنايت است. زيرا سوسياليسم جزاجتماعی کردن مالکيّت ابزار و وسايل توليدی نيروهای مولّده اجتماعی شده برای هماهنگ کردن شکل عقب مانده و ترمزکننده با مضمون اجتماعی شده و رشد و تکامل يابنده چيز ديگری نيست که درصورت ضرورت يافتن و شير فهم شدن، به راحتی آب خوردن مورد پذيرش اکثريت کارگران وزحمتکشان تحميل ناپذير واقع شده و تحقّق خواهد يافت که بحث ديگریست.

هدف اصلی و پايه ای مسلهً ملی آذربايجان انباشت سودهای حاصله ازاقشار و طبقات استثمار شوندهً آذربايجانی در آذربايجان است که از طرفی بوسيلهً امپرياليست های صادر کنندهً کالا و سرمايه های  مالی (در دوميّن مرحلهً انقلاب ملّی بدان انديشيده شده و اقدام خواهد شد) و از طرف ديگربوسيلهً دولت ملّت فارس شوونيست و فاشيست و مرتجع و مستبد و صادرکنندهً سموم بی هويت کننده (غارت ملّی بدون برده سازی ملی ممکن نيست)،غارت و چپاول شده، و از ثروت های غارت شدهً مذکور به کمپرادورهای آذربايجانی دلال امپرياليست های صادر کنندهً کالا، و به تجّار بزرگ آذربايجانی ميهن فروش و دست يافته به بخش ناچيزی از بازارهای تهران همان میرسد که بجلو سگان مياندازند.

در جوامع ماقبل سرمايه داری مذکور سرمايه های بزرگ تجاری ماهيّتا ارتجاعی و ضدّ ملّی گرديده اند. زيرا طبق منافع قشری خود به دم سرمايه های امپرياليستی غارتگر و رقيب ناپرور، و به ريده خور ملّت فارس شوونيست و غارتگر تبديل شده اند. درحاليکه سرمايه های خرده بورژوازی شهری وروستائی در مکانيزه شدن روستا و ماشينی شدن صنايع پرولتريزه کننده  جامعهً خود نفع حياتی دارند. يعنی خرده بورژوازی شهری و روستائی آذربايجان ماقبل سرمايه داری باقی مانده نيز اگر چه استثمارکننده است، ولی در ارتباط با رشد و تکامل نيروهای مولّدهً تاريخ ساز به مثل طبقهً کارگر و زحمتکشان جامعهً خودانقلابی و ملّی است. زيرا به اندازهً طبقهً کارگر و زحمتکشان جامعهً ماقبل سرمايه داری خود از فقر و عقب ماندگی های اقتصادی و فرهنگی و غيرهً ناشی از غارت و چپاول ثروتهای ملّی خود در رنج و عذاب هستند. اقشار و طبقات استثمار شوندهً آذربايجانی که بيش از نود درصد جمعيّت آذربايجان را تشکيل داده اند، به اندازهً لازم و کافی سرباز جنگاور عرضه کرده اند و شهيد داده اند. به اندازهً لازم و کافی "ارزش اضافی" برای سود اندوزی کمپرادورها وتجّار بزرگ آذربايجانی و نيز برای مخارج مورد نياز نجات ميهن شان ازدست دولت ملّت فارس اشغالگر، توليد کرده و از دست داده اند ولی باگذشت هشتاد سال هنوز هم خاک و خلق آذربايجان در اشغال و اسارت دولت غاصب و غارتگر و بی هويت کنندهً ملّت فارس ارتجاعی و فاشيست و شوونيست است.

زيرا آذربايجانی ناآگاه و بی تجروبه، ريش خود را بدست کمپرادورها و تجّاربزرگ آذربايجانی سپرده بود که به مجلس ملّی ملّت فارس نمايندگان بی هويت و ميهن فروش آذربايجانی فرستاده و به قيمت فروش حقوق ملّی و منافع ملّی آذربايجانی به بخشی از بازارهای تهران دست يافته و در کنار چاپيدن بخشی از "ارزش اضافی" ارزش آفرينان آذربايجانی (از طريق کارمندان بازاری خود)، به ريده خور ملّت فارس غارتگر نيز تبديل شود که شده است و آزمون خود را داده است که ديگر بار آزموده نشود. ديگر بار حقّ سخن دادن و نکوبيدن بر دهان نمايندگان سياسی تجّار ميهن فروش آذربايجانی خطای نابخشودنی است. زيرا:

تجربه برای درس آموختن است        بدست فراموشی سپردن نيست

کمپرادور و تجّاربزرگ آذربايجانی آذربايجان را منجمله به مستعمرهً ملّت فارس (رهيده از بردگی تورکان قاجار) تبديل کرده اند که به نفع تجّار بزرگ آذربايجانی ريده خور ملّت فارس شوونيست و غارتگر، و به ضرر استقلال ملّی و انکشاف ملّی خلق و ملّت خود، مستعمره باقی بماند. غافل از اين که دير يا زود و به هر قيمتی طبقهً کارگر و زحمتکشان در اتّحاد با خرده بورژوازی شهری و روستائی آذربايجا- نی، آذربايجان اشغال شده و خلق و ملّت اسير گرديدهً آذربايجان را از دست دولت غاصب و غارتگر ملّت فارس فاشيست و شوونيست نجات داده و حاکميّت را[تا ضرورت يافتن انقلاب سوسياليستی] به دست خرده بورژوازی شهری و روستائی خواهند سپرد که به اندازهً طبقهً کارگر و زحمتکشان آذربايجانی ملّی و انقلابی بوده و هستند.زيراخواهان تبديل شدن کارگر و بورژوازی سنّتی به کارگر و بورژوازی صنعتی از طريق رشد و تکامل نيروهای مولّدهً تاريخسازند.

انقلاب بورژوائی به رهبری خرده بورژوازی، بيش از تأمين منافع قشری خرده بورژوازی در خدمت انکشاف ملّی و در خدمت منافع آتی طبقه کارگرو زحمتکش آذربايجانی خواهد بود. زيرا جامعهً صنعتی شده و پرولتريزه گرديده نيروهای مولدهً خود را اجتماعی میکند و نيروهای مولدهً اجتماعی شده و تاريخساز نيز جامعه را به سوی اجتماعی کردن مالکيّت بر وسايل توليدی و انسانی شدن کليّهً روابط سوق میدهد.

"گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی"،

"با حلوا - حلوا گفتن دهن شيرين نمیشود"،

"عجله کار شيطان (آنارشيست و تفرقه افکن و تخريب کننده) است".

- انقلاب ارضی مکمّل انقلاب ملّی است:

زيرا با تبديل رعيّت و اجاره دار به مالک زمين، درآمدهای حاصله بشکل موتور آب و تراکتورهای زنجيره ای و غيره خريده شده از شهرهای صنعتی در روستاها انباشت شده و موجب رشد صنايع شهری و مکانيزه شدن روستاها و زوال روابط قرون وسطائی در روستاها ميشود.

- احکام اديان تجّار آفريده ضدّ ملّی هستند: با جدائی دين ازدولت و سياست،نه فقط زن از قيد و بندهای مردسالاری و فئودالی رهيده و نيروی کار فکری و يدی زن در کليّهً عرصه های زندگی بکار گرفته ميشود. نه فقط به عمربت پرستی و ديکتاتورپروری و بی اراده گی و بی غيرتی خاتمه داده شده و کليّهً افراد بشر از حقّ انديشه و بيان و قلم و انتقاد و احزاب سياسی واجتماعات و قانونگذاری و غيره برخوردارميشوند، بلکه علم و منطق و عقل و عدل انسانی انسان ها جايگزين جهل و خرافات و وحشيگری و وحشی پروری برای بی اراده و مسلم کردن (مورد نظر خدایان قائم شده در پشت قرآن ديکته کرده و آسمانی قلمداد نموده) ميشود.

دولت ذينفع و متعهّد به قانون اساسی ماهيّتا علمی و منطقی و دموکراتيک و لاييک و سکولار، میتواند عملا به انکشاف ملّی تحقق ببخشند.وگرنه نيروی کارفکری و يدی زنان مورد استفادهً انکشاف ملّی واقع نشده وبه زايانيدن فردوسی های ضدّ زن و ضدّ بشر (زنان را ستائی سگان را ستای   که يک سگ به از صد زن پارسای. فردوسی) اختصاص داده ميشوند که جهل و ارتجاع وحشی پرور و نژادکشان را حاکم گردانند.وگرنه مغزهای قادر به انديشيدن مورد استفادهً انکشاف ملّی واقع نميشوند که به نشخواراحکام پوسيده و ضدً بشری قرآن غير قابل دستکاری اختصاص يافته و اقشار و طبقات ضدً بشر و جنايتکار را حاکم گردانند.

جامعه ای که نيروی کار فکری و يدی زنان (نصف جمعيّت جامعه) را بکارنگيرد [کجای احکام اسلامی محترم است که زن مسلمان را از قاضی ورهبر شدن منع کرده است؟ جناب آقای سخنگـوی "گايب" و امثال دروغگو]،اگر زن آزاد شود، اولادش آزاديخواه بار مِی آيد.جامعه ایکه از مغزهای انديشيده به حقوق بشر و کاشف علوم مخترع پرورو فاتح کرات آسمانی کار نکشد، نه فقط برای شريعتمداری های مرتجع مقلّد ميپروراند [مقلّدينی که با جنگيدن در رکاب آيت الالله شريعتمداری بعنوان نمايندهً سياسی - مذهبی کمپرادورها و تجّار ميهن فروش آذربايجانی، به مثل مرجع تقليدشان حتی به آزادی تحصيل به زبان تورکی نيز نيأنديشيدند. جنابآقای رهبر "گاموح" و امثال دروغگو]، بلکه محکوم ميشود که برای هميشه قرون وسطائی باقی مانده و مورد غارت و چپاول جوامع صنعتی قرار گيرد.

 - عدالت اجتماعی متّحد کنندهً اقشار و طبقات ميهن پرست است: هر دولت انتخابی خلق و ملّت آذربايجان بطور قانونی موظف است که طبق مفادّ قانون اساسی کشوری حدّاقل مخارج زندگی انسانی و کلّ مخارج تحصيل و تداوی هر هموطن صغير و کبيرعليل و بيکار شدهً مجرد و دارای اولاد را از محلّ درآمدهای دولتی تأمين کرده و بدين وسيله متقابلا به اين بخش از وظايف خود جامهً عمل پوشاند که اعتماد و علاقه و دلسوزی هموطنان زيسته برای وطن را بدست آورد که از حقّ مجازات مفسدين قانون شکن برخوردار گردد.دولت موظّف است که پشتيبان سنديکاهای شاغلين باشد. زيرا طبقهً کارگر وزحمتکشان جامعه به منظور اجتماعی شدن نيروهای مولّدهً تغيير و تکامل دهنده و تاريخساز به استثمارطبقاتی در حدّی تن ميدهند، که قابل پذيرش سنديکاهای حقيقی آنان باشد.بنابراين به مثل کليّهً آزادی های مورد نظردموکـراسی، مبارزات صنفی نيز بايد برسميّت شناخته شده و مجاز شمرده شوند که کم و کيفيّت عدالت مورد نظر اقشار و طبقات استثمارشونده را معيّن و مشخّص کرده وعملی کنند بی آنکه شيرازه ای از هم بپاشد.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

30.09.2008   آراز بالتاجی

انقلاب بدون تئوری انقلابی غيرممکن است

تئوری آگاه می کند، به حرکت درمی آورد، متّحد می کند و

از افتادن به چاه می رهاند.

انقلاب می تواند ارتجاعی و يا مترقّی باشد